خلاصه رمان : داستان رمان راجع به دختری به اسم سوگل هست که پدرش صاحب یکی از بهترین رستوران های شهر تهران است.
آنها دنبال یکسری آشپز ماهر هستن.
در این بین با دانیال پسری شوخ، مغرور و البته همه روز و شب هاش با تلافی می گذره آشنا می شوند.
که به عنوان سر آشپز رستوران معروف آشپزباشی انتخاب میشه.
دانیال از اول سر شوخی و البته تلافی رو با سوگل باز می کنه و…
قسمتی از متن رمان آشپزباشی
با جیغ جیغ های ترانه از خواب بلند شدم…
لعنت بهت ترانه به اگه پاشم می کشمت…
ترانه: اگه تونستی بکش…
مثل جت بلند شدم و به طرف ترانه خیز برداشتم.
موهای قهوه ای و بلندشو می کشیدم و اونم بدتر جیغ و داد می کرد…
ترانه: آیییییی ول کن موهام درد گرفت…
_تا تو باشی دیگه این قدر سر و صدای الکی نکنی…