خلاصه داستان: داستان این رمان درباره دختری به اسم لیلی هست.
پدر لیلی فوت کرده و او به همراه مادرش زندگی می کنه.
او یک روز متوجه میشه که مادرش قرار است با مردی ازدواج کنه.
این مرد دو تا فرزند داره الهه و امیریل، امیریل ازش می خواد تو شرکتش به عنوان سرپرست کار کنه و لیلی قبول می کنه.
در حین برگشت از شرکت با یه موتوری برخورد می کنه و به بیمارستان می برنش.
لیلی اونجا پس از آزمایشات پی در پی متوجه میشه که سرطان پانکراس داره و…
داستان این رمان فقط عشق نیست یک جور تکامل در خودشناسی و خداشناسی است.
قسمتی از رمان از بام تا آسمان
با ھر جان کندنی است خودم را به باﻻی تپه می رسانم.
به نفس نفس می افتم. به اطرافم نگاه می کنم.
سلام ، هیچ راه ارتباطی با نویسنده نیست؟ خواهش می کنم اگر پیجی ، آیدی چیزی هست به من معرفی کنید
سلام به پشتیبانی آنلاین پیام بدید راهنمایی کنند موفق باشید