خلاصه رمان : گاهی وقتها ما آدمها کارهایی می کنیم که حتی به ذهنمون هم خطور نمی کند که ممکن است همین کارها باعث بشود زندگیمون تغییر کند.
تغییری که باعث می شود ما را وارد یک دنیای دیگر کند.
دنیایی که می تواند پر از شادی، غم، خیانت و یا حتی وفاداری باشد.
در این رمان یک دختر داریم که معمولی هست.
دختری که مثل همه ی رمان هایی که خواندین نه خانواده پولداری دارد و نه قیافه زیبایی…
ولی یک قلب دارد که به اندازه دنیا بزرگ است و سرشار از مهربانی.
این دختر به خاطر مشکلی که داره مجبور می شود پرستار آقا پسر قصه ما شود و این ارباب دل مغرور قصه به خودش اجازه هرکاری را می دهد و باعث می شود اتفاقاتی رخ دهد که…
قسمتی از متن رمان الهه غم و ارباب دل
– آخ…
احساس کردم مثل یه توپ شوت شدم نه فک کنم شوتم کردن…
حالا هرچی، مهم اینه که الان کمرم درد گرفته…
– ای وای کمرم، آخ دلم، وای لوزلمعدم، ای قلبم…
– ای وای چه قدر تو دیوانه ای، آخه یک پرت شدن چه ربطی به لوزلمعده و قلبت داره هان؟