خلاصه داستان: داستان رمان الهه ناز سرگذشت دو خواهر دوقلوی زیبا، دلشکسته و عاشق، به نام های گیتی و گیسو است.
گیتی خواهر بزرگتر، بنا به حس مسئولیت میخواهد با چنگ و دندان گیسو، این یادگار خانوادگی را به خوشبختی نزدیکتر کند.
بنابراین به جای او پرستاری از بیماری را به عهده میگیرد.
با ورود این دختر به قصر بلورین منصور که دست روزگار او را نیز بارها محک زده، بازی دیگر تقدیر شروع میشود و عشقی متولد میشد.
اما آتش حسادت مهره این بازی را کیش و مات میکند و…
قسمتی از رمان الهه ناز
روزها بی توجه به ما می گذرند.
زمان به خاطر آدم ها توقف نمی کند.
چه بی رحم هستند ثانیه ها! چه قسی القلب هستند دقایق!
چه روز شومی بود آن روز که برادرم علی، خودش را به خاطر عشقش از ببین برد. آخر چرا؟