دانلود رمان بخت سیاه پوش من
خلاصه داستان: نمیدانم ازدواج اجباری مرا بیشتر زجر میدهد یا بدبخت شدنم که از بدو تولدم سیاه بخت بودم.
سخت است پذیرفتن چیزهایی که نمیخواهی در زندگیات داشته باشی و مجبور به بودنشان در زندگی نکبتبارت شوی!
دشوارتر از این همه، عادت کردن به زخمهایی است که با تمام تلاشت با آنها کنار آمدی و به وجود آنها عادت کردهای ولی بعد از دلبستگی به زخمهای کهنه…
**سلام خوانندههای گرامی، قبل از شروع رمان باید چند مورد رو براتون توضیح بدم.
اول از همه اینکه این رمان از نامش و همچنین ژانرش مشخصه چه چیزی رو میخواد روایت کنه.
پس من از کسانی که به رمانهای عاشقانه، کل کلی، فانتزی یا طنز علاقه مند هستن؛ خواهشمندم این رمان رو مطالعه نکنند.
چون این رمان پر از غمهای نهفته و احساسات یک دختر است که فقط کسانی که به رمانهای غمگین علاقه دارن میتونن این احساسات شکننده رو درک کنن.
پس کسانی که از این رمان خوششون نمیاد؛ شروع به خوندنش نکنن تا بعد سوتفاهمی ایجاد نشه.**
قسمتی از رمان بخت سیاه پوش من
-چند مدته که دست هات ترک خورده؟
صدام رو صاف کردم و به مامان نگاهی انداختم و گفتم:
-نمیدونم آقای دکتر.
دکتر دست از بررسی کردن ترکهای دستم برداشت و مشغول نوشتن چیزی شد.
پشت سر هم حرف زد و توصیه کرد.
حتی حوصلهی حرف زدن رو نداشتم؛ فقط با سر تایید میکردم.
سپس همراه مامان به داروخانه رفتیم.
بوی خوب داروخانه حالم رو بهتر میکنه.
نفس عمیقی کشیدم و از میان مردم گذشتم.
پشت سر مامان راه رفتم و توی نوبت ایستادم…