دانلود رمان برای خوب بودن حالم
خلاصه رمان : زندگى انسان ها ها، انسان هایی که سرگرم روزمرگی هاشون هستند…
ساده از کنار یکدیگر می گذرند…
روز را به شب و شب را به روز می رسانند…
ولى، یک جا و در یک نقطه زندگی ها به یکدیگر گره می خورد و امروزو فرداها با هم عجین می شود.
براى خوب شدن حالشان، براى خوب شدن حالمان قدم می گذاریم تو مسیر سرنوشت، می سازیم با هم عاشقانه هایی را که شاید رویای خیلی از ما انسان ها باشد…
قسمتی از متن رمان برای خوب بودن حالم
فصل اول: آبی تند تیره
زنگ رو زدم و منتظر موندم.
سرما اونقدری زیاد بود و باد اونقدر شدید که دلت نمی خواست اصلاً از خونه بیای بیرون…
چه برسه به اینکه دم در کلی معطل هم بشی.
یک بار دیگه زنگ زدم و صدای مهدی بلند شد: اومدم…. اومدم….
صدای کشیده شدن دمپایی هاش نزدیک شدنش رو به در نشون می داد.
در رو باز کرد و گفت: سلام! ببخشید…
لبخند کم رنگی زدم و گفتم: فکر کردم خانه نیستین…
دستش رو دراز کرد و دست یاسی رو گرفت و گفت: نه بابا، داشتیم صبحانه می خوردیم. نمی یای تو؟
یاسی رو به دستش سپردم و گفتم: نه باید برم.
مامانت هست دیگه؟
– آره ولی می خواد بره خانه ی عمه زری…
– باشه، پس یاسی رو…
– گفت اگه تو ناراحت نمی شی با خودش می بردش.
کمی با تردید نگاهش کردم و گفتم: فقط می ترسم اذیت کنه.
دستی به سر یاسمین کشید و گفت: نه بابا! این خوشگله برای خودش خانومی شده.
نگاهم نشست به صورت خواب آلود یاسمین، جلوش زانو زدم و…