دانلود رمان بغض ترانهام مشو
خلاصهی رمان : این بار از نیمه میرسیم به پایان، نه از ابتدا… ابتدا همیشه شروع نیست…
ترانه دختری است که به خاطر فکرهای اشتباهی که دیگران میکنند به ارثی کلان پشت پا میزند…
اما آیا ترانه اشتباه کرده است یا این دیگران هستند که از واقعیت ها آگاه نیستند…
قسمتی از متن رمان بغض ترانهام مشو
سمیه خانوم: کار پیدا کردی؟
داره اول ماه میشه… به فکر اجاره هستی؟
_شما نگران نباشید…
از زیر سنگم که شده من اجاره شما رو تمام و کمال پرداخت میکنم.
جوابی به مضحکی این جواب نداشتم، مگه سنگی هم هست که زیرش یک مشت پول باشه؟!
اصلا اگه با همون فرض معروف محال باشه من از کجا پیدا کنم این سنگو؟!
اصلا اگه باشه مگه میشه یک نفر زودتر از من نرفته باشه سراغش؟!
یک لبخند میزنم به افکارم و باز هم به یاد اجارهای میافتم که باید سر ماه که موعد تمومیش پانزده روز هست پرداخت کنم…
در آهنی رو پشت سرم آروم می بندم.
صدای زنگ موبایلم سوهانی میشه و مغزمو میتراشه…
اینم آهنگه که این گوشی داره؟ بیشتر شبیه سوت بلبلی هستش…
یعنی کیه؟
شاید مزاحم، شاید اشتباهی، شاید…
دستم بعد از یک تجسس چند ثانیه ای توی کیف مشت شده بیرون میاد، مشتمو باز میکنم و به شمارهی روی صفحه گوشی نگاه میاندازم.
شمارهی رندش به فکرم میاندازه که چند میلیونی بابت خطش رفته…
رندیش به فکرم میاندازه که امکان نداره همچین شمارهای مزاحم باشه…
دستم روی اتصال تماس میرود و گوشی رو نزدیکه گوشم مییرم.
_بله بفرمایید…
_بیا اینجا آقابزرگ حالش خرابه.
خواستم چیزی بگم ولی بوق ممتد…
اسم رمانش دوست دارم 🙄🖕🖕🖕🖕