دانلود رمان جان شیعه، اهل سنت
خلاصه داستان: داستان رمان از زبان دختری اهل سنت و از پای نخل ها و ساحل بندرعباس حکایت می شود.
الهه که با ورود جوانی شیعه به زندگی اش، طعم تازه ای از عشق و عقیده را می چشد و در کشاکش پاک ترین لحظات عاشقانه و ناب ترین دقایق عارفانه، به تبلور باور تازه ای می رسد…
قسمتی از رمان جان شیعه، اهل سنت
صدای قرائت آیت الکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیون و اتاقی که خالی بودنش از پنجره های بی پرده اش پیدا بود، همه حکایت از تغییر دیگری در خانواده ما می کرد.
روزهای آخر شهریور ماه سال ۹۱ با سبک شدن آفتاب بندرعباس، سپری می شد.
و محمد و همسرش عطیه، پس از یک سال از شروع زندگی مشترکشان، آپارتمانی نوساز خریده و می خواستند طبقه بالای خانه پدری را ترک کنند.
همچنان که ابراهیم و لعیا چند سال پیش چنین کردند.
شاید به زودی نوبت برادر کوچکترم عبدالله هم می رسید.
تا مثل دو پسر بزرگ تر به بهانه کمک خرج شروع زندگی هم که شده، زندگی اش را در این خانه قدیمی و زیبا شروع کرده تا پس از مدتی بتواند زندگی مستقل را در جایی دیگر تجربه کند.
از حیاط با صفای خانه که با نخل های بلندی حاشیه بندی شده بود، گذر کرده و وارد کوچه شدم.
مادر ظرفی از شیرینی لذیذی که برای بدرقه محمد پخته بود، برای راننده کامیون برد.
و در پاسخ تشکر او، سفارش کرد:
حاجی! اثاث نو عروسه…