خلاصه رمان : شوکران گیاهی است سمی، بیخ و ریشه آن سمی است.
ولی در عین حال، برای تسکین دردهای سرطانی دارویی مفید است.
هم درد و هم درمان، هم زخم و هم مرهم، هم نیش و هم نوش، هم مرگ و هم جان…
و این چیزی است که گاهی ما آدم ها به آن دچار هستیم.
زخم می زنیم، درد تولید می کنیم، می شکانیم و می کشیم…
ولی در عین حال مرهم هستیم، هم دردیم، ترمیم می کنیم و جان می دهیم.
حکایت غرییب است زندگی ما آدم ها، گاهی آن چنان در چیزی غرق می شویم که فقط لحظه را می بینیم…
دیگر هیچ چیز برایمان اهمیت ندارد، فقط لحظه…
قسمتی از متن رمان جان و شوکران
بوی تند گاز پرتقال در کلاس پیچید و متعاقب آن صدای یکی از پسرها بلند شد.
– استاد بوی پرتقال میاد. یکی داره تک خوری می کنه…
کلاس را خنده منفجر کرد.
سلیمانی بی نوا هاج و واج خواندن شعر را قطع کرد. در حالی که هنوز در حس و حال و هوای شعر گیر کرده بود با حالتی گیج به آن جمع خندان نگاه کرد.
همین باعث شد که خنده ی بچه ها بیشتر شود. این بار حتی خود استاد هم خنده اش گرفته بود.