دانلود رمان جا مانده در کافه تریا
خلاصه رمان : دختری که خود می سازد، می شکند…
و در آخر با قدرت پیوند می زند هر آنچه را که شکسته است.
دختر است دیگر، دختری که مادر آینده و خالقی کوچک از نشان خداست.
همان دختر کوچکی که از کودکی مادرانه هایش را با عروسکش تجربه و ناخواسته برای قدرتش تمرین می کند.
دختری که گاه در تلخ ترین لبخندش عمیق ترین لبخند را بر این زندگی می زند و با قدرت ادامه می دهد تا شکست هایش را به پیروزی برساند!…
روناک در زمانی که به دنیا می آید نافش را به اسم فرخ، پسر عموی هشت ساله اش می بردند.
دختری که عاشق نیست اما محکوم به ازدواج و وصلت است.
آن هم با رسمی که خیلی از دختران را بدون آمدن نیمه گمشده اشان به اجبار راهی خانه بخت می کند…
قسمتی از متن رمان جا مانده در کافه تریا
سال هزار و سیصد و پنجاه…
اواخر آبان ماه بود.
تو اتاق به روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم به جای ناهاری که نخورده و قهر کرده بودم، حرص می خوردم.
– آخه این که بخوام برم دانشگاه چه گناهیه؟!
این همه آدم دارن میرن دانشگاه منم مثل بقیه…
گیر یک عده آدمی افتادم که یک کلام از حرف هام رو نمی فهمن و منو هم اسیر باورهای غلطشون کردن!
همین جور که داشتم با خودم کلنجار می رفتم، در اتاق باز شد و نگاهم از سقف به چهارچوب در چرخید.
مامان بود.
نگاه عمیقی بهم انداخت.
چند قدم جلوتر اومد و شونه هاشو به دیوار پشت سرش تکیه داد و…