خلاصه رمان : داستان رمان درباره یک دختر با خصوصیات اخلاقی و رفتاری بد می باشد.
شیطنت بیش از اندازه و اذیت کردن مردم باعث خوشحالی او می شود!
اما ناگهان همه چیز تغییر می کند و دختر عاشق می شود!
تصور کنید که همچین دختری عاشق بشود!…
قسمتی از داستان رمان دختر شرور
قیافه ام رو کج کردم و گفتم:
قیافش رو توروخدا! آخه بگو لامصب تو به این جذابی چرا انقدر…
سوگند در تایید حرف من گفت:
واقعا هم، حیفه به جان خودم، آخه ببین چه جذابه…
آدامسم رو باد کردم که سوگند چپ چپ نگاهم کرد! برگشتم سمتش و گفتم:
ولی می دونی اصلا ازش خوشم نمیاد، اصلا از آدم های این مدلی بدم میاد می دونی که؟
سوگند گفت:
نه توروخدا! بیا و خوشت هم بیاد!
یهو سوگند برگشت و پشت سرم رو نگاه کرد و سریع بلند شد و بعد از زدن چشمکی ازم دور شد.
اخم هام رو درهم کشیدم و پام رو انداختم روی اون یکی پام، کنارم نشست و با لبخند نگاهم کرد!
– الان اومدی منت کشی؟
خندید و چشم های مشکیش رو دوخت توی چشم هام و گفت:
– مگه میشه قهر شما رو تحمل کرد خانمی؟