دانلود رمان دکتر و ارباب
خلاصهی رمان : داستان درباره یک ارباب به ظاهر خشن می باشد.
اما، یک ارباب که هیچ اختیاری برای زندگی خودش ندارد.
او ارباب هست اما در مهم ترین مرحله ی زندگیش خان برایش تصمیم گرفته و مجبور به ازدواجی می شود که هیچ علاقه ای به آن ندارد.
و خانم دکتری که به روستا می رود و وارد ماجراهایی می شود که کلی دردسر برایش درست می شود.
اما این دکتر باهوش…
قسمتی از متن رمان دکتر و ارباب
(اهورا)
جعفر به حالت دویدن کل عرض حیاط رو طی کرد و بالای پله ها ایستاد و نفس نفس میزد.
پرده رو انداختم و اتاقم رو ترک کردم…
داشتم پله ها رو پایین می رفتم که (گل اندام) جلوم ظاهر شد و گفت:
– آقا جعفر کارتون داره…
هیچی نگفتم و سریع سمت در خروجی عمارت رفتم و در رو باز کردم.
جعفر پای پله ها ایستاده بود و تا منو دید جلوتر اومد و هنوز یکم نفس نفس میزد.
– چی شده جعفر؟
نفسشو داد بیرون و گفت:
– ارباب عیالم حالش بده دکتر هم نیست…
دستی به موهام بردم و گفتم:
– دکتر کجاست؟ دوباره بی خبر کجا رفته؟
(این رو با داد گفتم تقریبا)
– دکتر دو روزه نیستش…
– به بهادر بگو ببرتتون شهر…
– ارباب دکتر چی؟ بهادر می گفت دیگه قرار نیست بیاد.
– قراره برم بخش داری وتقاضای یک دکتر دیگه بدم، جعفر نگران نباش.
– ارباب دکتر مرده واسه زن های روستا، سخته من پارسال به حبیب خان (پدر ارباب) گفته بودم، گفت دکتر زن اینجا نمیاد.
– می دونم جعفر…
– زنان روستا در عذابن وقتی که…