خلاصهی رمان : داستان این رمان سرنوشت دختری به نام آدنیس را روایت می کند.
آدنیس شخصیت مثبت داستان است و در گذشته فعالیت یک باند بزرگ را به نیروی پلیس گزارش داده است.
در واقع دستگیرشان کرده است،
آدنیس داستان ما یک پلیس است، ولی حالا روح مردهای دارد.
دیگر مثل گذشته شاد و سرحال نیست.
او بسیار شکننده شده است همانند شیشه که با کوچکترین ضربه می شکند و ترمیم نمی شود… چرا؟
به دلیل اینکه عدهای از افراد باند قاچاق همهی افراد خانوادهاش را کشتند و آدنیس بیگناه و مظلوم خود را مقصر کشته شدن پدر و مادرش می داند.
اینجا دختری به نام آدنیس، عاشقانه اما غمگین با بغض می بارد…
قسمتی از متن رمان راز یک سوگند
“راوی: آدنیس”
من از تبار غمم، غمی که پایانی ندارد و در تمام وجودم ریشه کرده و نابودی را به رستاخیز بسته است.
من سرشار از دردم، دردی که هیچ وقت از بین نخواهد رفت.
همیشه دوستم سارمینا به من می گوید:
_ای دختر؟
آخه چه چیزی تو رو اینقدر از سنگ کرده؟
اما هنوز خودم هم دلیل سنگ شدنم را نمی دانم.