دانلود رمان زخم خوردگان تقدیر
خلاصه داستان: دختر جوان در گوشه اتاق کوچک و محقر نشسته بود و به شیطنت خواهر خردسالش نگاه می کرد.
خواهر کوچکش تلاش می نمود تا تکه اسفنجی را به زور در سوراخ گردن عروسکش فرو کند و از آن به جای سر عروسک افتاده استفاده کند.
دختر جوان با نگاه خود تلاش خواهر کوچک را می کاوید و از اینکه خواهرش نمی توانست عروسکی سالم داشته باشد به حالش دل سوزاند.
کودکی و طراوت دختر خردسال نگاه دختر جوان را متوجه گل های سرخ و درشت پرده کرد که می رفتند در اثر تابش خورشید به زردی گرایند.
سه خواهر دیگرش هنوز از مدرسه به خانه بازنگشته بودند و مادر نیز تا غروب به خانه باز نمی گشت…
قسمتی از رمان زخم خوردگان تقدیر
دختر بلند شد و چروک لباس سیاه رنگش را صاف نمود این لباس بهترین لباسی بود که در اختیار داشت.
قدمت لباس به ۴ سال پیش و به زمان فوت پدرش می رسید.
قد لباس کمی کوتاه شده اما نه آن قدر که نتواند از آن استفاده کند.
او پرده اتاق را کنار کشید تا آفتاب اتاقشان را گرم و روشن سازد.
حیاط قدیمی و کهنه با حوضی سیمانی و شکسته شده که فاقد آب بود دل او را آزرد و با خود گفت که در دنیا از هیچ کجا مثل این اتاق و این حیاط تنفر ندارد.
خانه شان که توسط طلبکاران مصادره شده بود هم بزرگ بود و هم روشن ۴ اتاق اثاث داشت.
از یادآوری دوران خوش گذشته لبخند کم رنگی بر لبش نقش بست و بیشتر دل به خواهرش سوزاند…