خلاصه رمان : داستان رمان درباره ی دختری هست که پدر و مادرش او را ترک می کنند و به خارج از کشور سفر می کنند.
به همین خاطر دختر برای این که تنها نماند مجبور می شود به خانه ی خاله اش برود.
خاله ای که یک پسر دارد و این پسر برخلاف دختر داستان بسیار مقید است.
اما دختر داستان کمی شیطون و بی پروا..
قسمتی از متن رمان زندگیم باش
با سرو صدا گفتم: مامان من خونه خاله سیده نمیرم.
مامان: چرا خونه خاله سیده نمیری؟
من: خودت که می دونی من با اون پسره امیر ارسلان مشکل دارم.
بعد صدامو بلند کردم گفتم: بهاره کمی حجابتو رعایت کن چه معنی میده یه دختر با یک پسر بشینه حرف بزنه.
پسره ی بی ادب یکی نیست بهش بگه به تو چه مربوط، مگه تو داداشمی که به من امر و نهی می کنی.