خلاصه رمان : این رمان بر اساس زندگی واقعی نوشته شده است.
درباره ی دختری به اسم آذر که قربانی اشتباهی که پدرش در گذشته در حق خواهرش انجام داده می شود و مهره بازی انتقام سخت خواهرزاده پدرش، او عاشق پسری می شود که سعی در نابودی خانواده اش دارد.
ولی میان راه متوجه می شود که یک بازیچه بیش نبوده، و با پسری نامزد می کند که از کوچکی ازش می ترسیده و آن را کابوس مرگ خودش می داند.
یک ماه از نامزدیش می گذره و یک سفر خانوادگی پیش می آید.
که داخل مسیر کوهستانی تصادفی رخ می دهد و آذر ناپدید می شود…
قسمتی از متن رمان زندگی آذر
در حال سر کشیدن بطری آب بودم، که صدای مامانم اومد گفت:
دختر مگه صد بار بهت نگفتم این جوری آب سر نکش..!؟
تو اصلا این موقع صبح کجا رفته بودی!؟؟