دانلود رمان زندگی به وقت اقلیما
خلاصه رمان : رمانی متفاوت با درون مایه ای تخیلی است که در بسیاری از عقاید و مکتب ها تایید می شود، تناسخ یا کالبد جسم یا…
درباره دختری به نام جاناست که زندگیش دست خوش اتفاق عجیبی می شود.
جانا یک دختر مجرد نقاش با پدر مادری فرهیخته ست که قراره بزودی با شخصی ازدواج کند.
روز واقعه جانا در مسیر بازگشت از گالری به خانه با زانیار تصادف می کند و بعد از چند روز وقتی که از کما در می آید…
او خودش رو اقلیما صاحب همسر و فرزند می داند.
از قضا همسر اقلیما برادر زانیار هست و هیچ زمینه ذهنی ای از جانا در سر اونا وجود نداشته و این در صورتی ست که اقلیما دقیقا همون روزِ تصادف فوت شده بود.
اما داستان به اینجا ختم نمیشه بلکه…
قسمتی از متن رمان زندگی به وقت اقلیما
چقدر سنگینم، انگار به چشمام وزنه وصله، درست حس می کنم بختک روم افتاده، نه تنها رو جسمم بلکه رو روحمم انگار بختک افتاده…
دلم می خواد جیغ بزنم یکی بیاد کمکم کنه، بیدارم کنه.
با تموم قوا می خواستم جیغ بزنم، تموم قدرتم رو در گلوم جمع کردم…
_هووووم…. هوووووم…
خدا کنه سیامک صدامو بشنوه …
خوابش سبکه، تروخدا بیدار شو سیامک…
_هووووم…. (وای دست هام انگار فلج شدن، لعنتی من از بختک بیزارم)
_تکون می خوره، کیا بدو برو دکترو صدا کن…
کیا؟ کیا تو اتاق ما چیکار می کنه؟!
صدای زانیارِ… وای پس سیامک کجاست؟؟؟!!!
زانیار برداشته دوستشو آورده تو اتاق خوابه من؟!!! اگر سیامک بفهمه، اگر بفهمه…
_دکتر بیایید…