خلاصه داستان: داستان رمان درباره ی دو شخص به نام های فاطمه و سهیل می باشد که یکی از این دو سجاده نشین و دیگری کاملا متفاوت است.
این دو به شدت به یکدیگر علاقه دارند و با هم ازدواج می کنند و با وجود تفاوت دید و رفتارشون هر کاری می کنند تا زندگیشون رو حفظ کنند اما…
قسمتی از رمان سجاده صبر
وقتی سمانه خانم این خبر رو بهش داد تنش گر گرفت، احساس کرد الانه که از گرما قلبش ایست کنه.
احساس شرم و خجالت باعث می شد آرزو کنه که ای کاش هیچ وقت ازدواج نکرده بود، ای کاش سهیل همین الان می رفت زیر ماشین تا دیگه مجبور نمی شد هر چند وقت یکبار خبر خرابکاری هاشو از این و اون بشنوه…
خبر روابط پنهانیش رو با زن های دیگه که خیلی زود به گوشش می رسید.