دانلود رمان سرنوشت تلخ و شیرین
خلاصه داستان: ستاره ی داستان ما دختری هست که مشکلات و ناهنجاری های زیادی تو زندگیش داشته.
من جمله فوت ناگهانی مادرش اونم از صدقه سر خیانت پدرش!
زندگی توی خونه ای که زن باباش جواز ورودش به اون خونه رو با مرگ مادر ستاره گرفته!
در این بین ستاره ی عاشق ما مجبوره که تن به خواسته های ناعادلانه ی پدرش بده، خواسته هائی مثل یک ازدواج اجباری!
قسمتی از رمان سرنوشت تلخ و شیرین
روی تخت نشستم و به ساعت دیواری نگاهی انداختم. از نه گذشته بود!
پوفی کشیدم و بلند شدم و توی سرویس اتاق دست و صورتم را شستم.
مانتو ام را پوشیدم و شال همرنگش را روی سرم انداختم و از اتاق بیرون رفتم. یک روز دیگه شروع شد.
روزی که باز از صبح تا شب بیرون از خانه میگزروندم تا کمتر اهالی این خانه را ببینم!
آروم آروم از پله ها پایین رفتم که با دیدنش تمام حس خوبم پر کشید و پر از خشم و نفرت شدم.
ثریا روی مبل لم داده بود و پاهای بلندش را روی هم انداخته و به مجله ی توی دستش نگاه میکرد.
نگاهم را با نفرت ازش گرفتم. از جلویش گذشتم و رفتم سمت در که صدایش را شنیدم که گفت :
-ستاره جان .
صورتم را در هم کشیدم و دستهایم مشت شد.
جان! خدایا اگر روزی جان این آدم بودم خواهشا جانم را بگیر!
بدون اینکه برگردم و نگاهش کنم منتظر ماندم تا حرفش را بزند.
صدایش را از پشت سر و خیلی نزدیک شنیدم:
-پدرت گفت خونه بمونی کارت داره.
فورا برگشتمو نگاهش کردم…