خلاصه ای از رمان : داستان این رمان درباره ی دختری به نام بهانه است.
بهانه شخصیت مقابل اتابک (شخصیت اول مرد داستان) می باشد، دختری از مانند همه ی دختران دیگر، دختری که اندوه از دست دادن مادر خود را تجربه کرده است.
دختری که حالا یک نامادری دارد، نامادری که با او بد رفتاری می کند.
داستان از جایی شروع می شود که نامادری و پدرش به خارج از کشور سفر می کنند و بهانه برای ادامه ی زندگی به منزل عموی خود اتابک می رود…
قسمتی از متن رمان سرگیجه های تنهایی من
(اتابک)
با صدایی خسته و غمگین گفتم:
_نمی شه…
صدای همیشه خونسرد بابک پیچید تو گوشم.
_حالا من یک چیزی از تو خواستم ها…
_من هیچی! اون رو می خوای…
_راضی می شه… می شناسمش!