خلاصه داستان: این رمان درباره زندگیه یک خانواده است.
زنی به نام لیدا، مردی به نام رامین، پسری به نام رامتین و برادر رامین که رادین نام داره.
به اجبار، به خاطر یک رسمی که از قدیم بوده، به خاطر حفظ فرزند، به خاطر حس قشنگ مادر بودن…
لیدا مجبور است تن به خواسته ای بدهد که به اون راضی نیست، مجبور است به اجرای خواسته زورگویی افراد از خود راضی…
قسمتی از رمان سنگ و تیشه
“لیدا”
درد و دلم رو باهاش کردم… از سختی هایى که تو این یک سال کشیدم براش گفتم… از نگرانی هام… از فشارهای زندگی… از زورگویى پدرش… از اینکه دوباره حاج فتوحى مرغش یه پا شد… از اینکه مثل اون سال هایى که اونو ازم دریغ می کرد و منو منع می کرد از نزدیک شدن بهش…