دانلود رمان شکوه های یاس
خلاصه داستان: سکوتی که بر فضا حاکم بود خبر از اتمام کار روزانه می داد.
و انسان را ناخودآگاه در خلسه فرو می برد و شوق استراحت و خواب شبانه را بر می انگیخت.
در یکی از همین خانه های کوچک که مثل بقیه زهوار در رفته بود، دختری نوجوان آرام خوابیده بود و در حالی که به آسمان نگاه می کرد با صبوری به پچ پچ پدر و خواهر بزرگترش گوش می داد.
حس ششمش خبر بدی به او می داد، چند روزی بود که رفتار پدرش تغییر کرده، گویی…
قسمتی از رمان شکوه های یاس
شب بود و تاریکی هول انگیزی همه جا فراگرفته بود.
صدای قورباغه ها و ناله ی شوم جغدها، موجدات شب زنده داری که سیاهی شب را بر روشنی روز ترجیح می داد.
در دل هر رهگذر غریبی، رعب و وحشت می انداخت، اما برای ساکنین این خانه های گلی و قدیمی تمام این صداها عادی بود و کودکان این روستا از کودکی با همین نواهای طبیعت خو گرفته بودند.
چند روزی بود که رفتار پدرش تغییر کرده، گویی با خود در جنگ بود و هر بار که شکست می خورد تلافی اش را بر سر دخترک در می آورد و او همیشه به خود امید می داد که این پیشامده تاثیری بر آینده اش نخواهد داشت.
او از وقتی که به یاد داشت خود را دختر خوشبختی می دانست.
مادرش را فقط از تعریف هایی که پدرش برای او کرده بود، می شناخت.
و می دانست که او به خاطر یک بیماری سخت و لاعلاج، بعد از تولد او مرده.
اما پدرش…