خلاصه رمان : عسل، دختری هفده ساله است که بعد از سال ها تحمل مشکلات خانوادگی حالا باید شاهد جدایی و طلاق پدر و مادرش باشد و باید زندگی بدون مادر را تحمل کند…
قسمتی از متن رمان عسل
همیشه از زمانی که خیلی کوچک بودم دلم می خواست خاطرات روزانه ام را ثبت کنم.
اما هرگز در این کار مصمم نبودم، به گمانم این بار بتوانم این تصمیم را عملی سازم.
امروز روز اول مهر است و روز تولد من…
به راستی کسی جز من می داند که امروز هفده ساله می شوم!
پدر روی مبل لم داده و با چشمانی غمگین به مادرم خیره شده است و مادر با لبخندی که حاکی از رضایت اوست در اتاق ها می چرخد تا مبادا چیزی را برای بردن فراموش کرده باشد و من… آخ! که چقدر غمگینم.