خلاصه داستان: یه پسر مغرور اخلاقش و یه دختر شیطون کنجکاو حالا اگه اون پسر مغرور جناب سروان باشه و اون دختر شیطون جناب ستوان با هم ماموریت برن تو ماموریت چه اتفاقاتی میوفته…
قسمتی از رمان عشق به سبک من
ریما: سوزان من میترسم بیخیال شو بیا برگردیم!؟
شمیم: سوزان خواهش میکنم بیا برگردیم هنوز دیر نشده؟
_ بچه ها خواهشا تمومش کنید من باید برم.
شمیم: لجباز یه دنده اصلا نمیخوام بیاید خودم میرم.
ریما: حالا چه سریع بهش بر میخوره! بریم به ساعت ماشین نگاه کردم شب بود.
شمیم: اگه فقط یه درصد احتمال بدیم تو اون کلبه، تو، اون کلبه عباس جنی باشه میدونی چه بلای سرمون میاد؟؟ میفهمی؟؟؟
ریما: واااااای خدا من آرزو دارم.
با ترس رو به من گفت: سوزان نکنه، نکنه ما هم مثل اون چند نفر که اومدن اینجا ناپدید بشیم.
من دانلود کردم ولی فقط تا صفحه 13هست و بقیه نداره!!
سلام عزیز به پشتیبانی آنلاین پیام بدید مشکلتون برسی بشه