خلاصه رمان : داستان این ﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ی ﺩﺧﺘﺮی ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
خانواده ی فرشته می خواهند ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ و ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﺎﻣﺎﺩﺭی اش او را برای ازدواج به یک پیرمرد پول دار بدهند.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ فرشته فقط ۲۰ سالش است.
فرشته در ﺷﺐ ﻋﺮوسی اش و ﻗﺒﻞ ﺍﺯ جاری شدن خطبه ﻋﻘﺪ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ یکی از دوستانش مخفیانه ﺍﺯ خانه بیرون می رود.
این گونه مسیر زندگی اش تغییر می کند…
قسمتی از متن رمان فرشته ی من
با نوری که از پنجره ی اتاقم روی صورتم افتاد آروم چشمامو باز کردم.
چون نور چشمامو می زد چند بار پنجره هارو باز و بسته شون کردم تا تونستم بهش عادت کنم.
تو تختم نشستم و با چشم های خوابالو به ساعت روی میزم نگاه کردم.
_وااااااااای خدا ساعت ۱۰ بود؟؟!!