دانلود رمان قرار انتقام
خلاصه رمان : یک دختر تنها، یک پسر زخم خورده…
هر دو همکار، همراه می شوند با هم در راهی که مسیرش مشخص نیست…
و اما عشق و عشق جای دارد در این راه تاریک، عشق میان دو همکار…
قسمتی از متن رمان قرار انتقام
داشتم یواشکی از ساختمون می اومدم بیرون که یک نفر از پشت بازومو گرفت…
_هی خانوم کجا با این عجله؟!
به پشت بر گشتم زل زدم به اون…
_وای خاک به سرم تو که زنی پس چرا صدات مردونست؟!
_کی گفته من زنم.
_خدا من بکشه از این دوجنسه هایی؟
_چرا داری مزخرف میگی؟
_پس حتما مریضی…
_ببین دختره خفشووو چقدر حرف می زنی بگو اینجا چیکار می کردی؟ حالا چی می خوای؟
به پشت سرش اشاره کردم و گفتم:
اونو می خوام…
وقتی به پشت سرش برگشت با اسلحم که موقع حرف زدن از تو کمرم در آورده بودم کوبیدم تو گردنش یه آآخ آروم گفت و بی هوش شد.
_ستوان داری چیکار می کنی بیا بیرون.
_اومدم اومدم صدای بیسیم گوشم زیاد بود باید کمش کنم.
رفتم و رفتم تا رسیدم به دیوار باغ شروع کردم ازش بالا رفتم وقتی به سرش رسیدم پریدم اونور.
تا دو تا کوچه که ماشین اداره اونجا بود تقریبا دو ماراتون رفتم به ون که رسیدم تو گوشی اعلام کردم.
سعیدی در رو برام باز کرد رفتم تو یه سلام نظامی دادم و رو یکی از صندلی ها نشستم.
سرگرد، چی شد؟؟
_چی، چی شد؟
_بچه کوکب خانوم خب عملیات دیگه…
_آها اونو می گید هیچی نشد…
_رزا سر به سر من نزار ها من مافوقتم.
_ببین دانیال…