دانلود رمان قلب سوخته
خلاصه داستان: این رمان درباره دختری است که یک زندگی معمولی داره ولی در یک شب بارانی اتفاقی براش میافته که سرنوشته شو تغییر میده.
عشق ممنوعی رو تجربه میکنه که راه فراری ازش نداره…
قسمتی از رمان قلب سوخته
با صدای مادرم از خواب بیدار می شم.
_ پاشو دختر چقدر میخوابی مگه تو ساعت ۸ کلاس نداری!
بازم کلاس سر صبح! یکی نیست بگه اگه صبح نمی تونی بیدار شی مگه مرض داری کلاس ور میداری.
تازه داشتم خمیازه میکشیدم که باز مامان صدا کرد!
این دفعه داد میزد سپیده!!
من موندم اول صبحی مامان چه انرژی داره.
از تو اتاق همین جوری که رو تخت دور خودم می پیچیدم گفتم:
_ بیدارم بابا.
با چشمایی که فقط یکیشو به زور باز نگهداشتم به طرف دستشویی میرم داشتم از خواب میمردم.
به زور دست و صورتمو میشورم به طرف آشپزخونه میرم.
مامان داشت صبحانه رو میز میزاشت.
_ سلام خوشگله چطوری.
_ مامان: خودتو لوس نکن دختر ۲۶سال داری.
من باید سر صبح هنجرمو پاره کنم من هم قد تو بودم دوتا بچه داشتم.
_ ای بابا باشه عشقم چرا ناراحتی قول میدم دفعه دیگه زود بیدار شم.
مامان: آره جون خودت همیشه همین قولو میدی، بعد دوباره تکرار میکنی.
_ باشه حالا صبحانه رو رد کن بیاد تا لیلا کلمو نکنده.
مامان: دختر تو کی میخوای این رفتارای پسرونه رو کنار بزاری رد کن بیاد یعنی چه مثلا مهندس مملکتی.
_ اولا تا سرکار نرفتم ادعای مهندسی ندارم بعدا این جوری باحال تره.
مامان: همش تقصیر این باباته که باهات مثل پسرا رفتار کرده، خوبه حالا سارا مثل تو نشد.
_ مامان تو همیشه سارا رو بیشتر دوست داری!
مامان: کی گفته شما…