دانلود رمان قلب یخی
خلاصه ی رمان : قضاوت اشتباه و عجولانه یک مرد به همسرش، تهمت خیانت و اعتماد نادرست به…
در آخر…
پشیمانی، اما پشیمانی هیچ وقت سودی نداشته و نخواهد داشت و همیشه فرصت برای جبران کردن نیست…
و گاهی یادمان می رود…
فراموش می کنیم که خیلی زود دیر می شود…
قسمتی از متن رمان قلب یخی
هوای شهریور ماه رو به خنکی می رفت. رو به آخر تابستان…
بوی پاییز می آمد، بوی عشق و زندگی، بوی مهر ماه…
ابرها کم کم کنار می رفت، بوی نم باران را هنوز می شد حس کرد.
رد این بو تا کوچه ای در دل شهر حس می شد.
کوچه ی دنجی که با تمام آلودگی شهر هنوز سرسبز و تازه به نظر می رسید.
کوچه ای که بوی خاک باران خورده اش ساکنین رو سرخوش می کرد.
نکیسا در تکاپوی آماده شدن برای مراسم برادر کوچکش بود.
لباس های مختلف و رنگارنگش روی تخت خودنمایی می کرد.
آخرین شب های تابستان، یک شب زیبا پر از حس زندگی، شبی آرام مانند تمامی شب ها…
شب خواستگاری امین راد، مهندس نقشه کشی یک شرکت، شرکتی که با دوست و همکلاسی خود راه اندازی کرده بود.
پسری با قیافه ی تقریبا جدی و پر جذبه، صدایی زیبا و دلنشین، چشمانی به سیاهی شب…
او بسیار خوش سخن و به قول احسان مجلس گردان بود.
پسری خود ساخته، خود باور و البته کمی بی اخلاق…
لقب بداخلاق بهترین گزینه برای صدا کردنش در شرکت بود، خودش از این لقب خوشش می آمد و می پسندید.
امین حد وسط نداشت، گاهی خیلی خوب، گاهی زیادی…