خلاصه داستان: داستان رمان در مورد دختری به اسم نیلگون می باشد.
نیلگون با مادر و مادربزرگش زندگی می کند و آن ها زندگی معمولی دارن.
تا اینکه همراه دوست صمیمیش آرام، وارد دانشگاه هنر میشن.
با ورود به دانشگاه آدمای جدیدی رو ملاقات میکنن که از طرفشون پیشنهاد کار توی یه کافه بهشون داده میشه.
کافه پلاک چهار یه کافه شلوغ و پر ماجراست و آدمایی که اونجا کار میکنن درگیر اتفاقاتی که اونجا افتاده میشن و سرنوشتشون بهم گره میخوره و…
قسمتی از رمان ماهی سفید
-ای بابا حواست کجاست؟
دفتر تلفن و بستم و نگاهش کردم:
-دارم گوش میدم بگو.
چشم غره ای رفت و ادامه داد:
-خلاصه هنوز مشکل دارن. من نمی خوام دخالت کنم ولی به نظرم حق با ستاره هست آخه هنوز یه ماه نشده عقد کردن آقا جوگیر شده میگه لازم نیست درس بخونی.