دانلود رمان مهمان ویرانگر
خلاصه داستان: دختری شاد و شنگول که به دلایلی وارد یک خونه میشه که اون خونه دو تا شاخ شمشاد داره که یکیشون پلیسه یکیشون خلاف و روانی.
و اتفاقاتی میفته که زندگی دختر شادمون و آقا پسرا عوض میشه…
قسمتی از رمان مهمان ویرانگر
کل وسیله هامو جمع کردم دو تا چمدون گنده کل رژ لبام . لاک . لوازم آرایشی و هر چی دلت بخواد.
یه نگاه کلی به اتاقم انداختم واقعا دلم براش تنگ میشه مانتو قرمز خوشجیلمو با شلوار و شال سفید کوتاهم پوشیدم.
کفش پاشنه بلندمو که پاهای لاک خوردمو قشنگ نشون میداد پوشیدم.
ای جون چه خوردنی شدم رژ لب قرمزمم همیشه رو لبام، از پله ها اومدم پایین صدای مامی در اومد.
_ دختر زود باش دیگه دیر شد.
آژانس پایینه ها.
رفتم هم بابامو هم مامانمو ماچ کردم.
_ خب من نیستم کم شیطونی کنیدا مامان لباشو گاز گرفت بابا گفت:
_ برو دختر
_ ایششش چه عجله ایم دارین.
چمدونامو مش صفر آورد رفتم تو ماشین اژانس نشستم و حرکت کردم به سمت مقصدی که از این به بعد خونمه چه خونه ای شود این خونه.
سمت یه خونه رفتم راننده چمدونامو آوردش پایین یه خونه که از درش گلای شمعدونی زده بود بیرون قدمامو تند تر کردم چمدونمو پشت سرم میکشیدم.
زنگ آیفونو زدم.
_ چرا بر نمیدارن زکی مارو باش کجا اومدیم.
تند تند زنگو زدم
_ ای بابا چه خبره
صدای یه پیر زن بود
_ سلام من احمدی هستم مهمان آقای رستگار.
_ شمایی دخترم بیا تو بیا.
درو باز کرد وارد ویلا شدم.
وای یکی قلب منو بگیره وای تو حیاط حوض و تاب و یه تخت بزرگ بود که روش فرش پهن…