خلاصه رمان : داستان رمان دربارهی دختری به اسم نازنین و پسری به اسم امیر می باشد…
آنها به دلیل مبتلا شدن به بیماری سرطان جهت درمان مجبور می شوند به ترکیه سفر کنند.
در بیمارستان باهم آشنا می شوند و نسبت به هم علاقه پیدا می کنند.
حالا باید دید که از این بیماری رهایی پیدا می کنند؟!
زندگی قرار است چه بازی هایی با آنها بکند و چه سنگ هایی در مسیر علاقه شان قرار دهد؟!
قسمتی از متن رمان نبض احساس
“امیر”
_سلام…
_از قدیم گفتن جواب سلام واجبه هاااا.
_باشه جواب نده.
_من امیرم، ۲ ساله که اینجام ۲۵ سالمه و معماری خوندم.
_تو نمی خوای چیزی بگی؟
_بابا من هر دفعه میام پیشت مثله طوطی حرف می زنم اما تو هیچ عکس العملی از خودت نشون نمیدی…
_نکنه از من خوشت نمیاد؟
اینو که گفتم نگاهی بهم کرد. لبخندی زدم و گفتم: ای ناقلا… می دونستم که تو هم از من خوشت میاد، آخه نه که همه دخترا عاشقم هستن…
هیچ حرفی نمی زد.
سکوت کرده بود و فقط به یک جا خیره شده بود.
یک سالی هست که اینجاست، از پرستارها اسمش رو پرسیدم، اسمش نازنینه…