خلاصه رمان : داستان این رمان پیرامون تلاش های شخصیت زن داستان در جهت جبران کردن اشتباهات گذشته اش است.
یک جور روبرو شدن با نیروهای مثبت و منفی که یکی از نتایج حاصلش می تواند این باشه که هیچ چیز قطعاً خوب یا قطعاً بدی وجود ندارد…
و اینکه هیچ وقت دیر نیست!…
قسمتی از متن رمان هیچ وقت دیر نیست
اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه.
اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزها داشت، نه آدمی کنار من بود.
تنها جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتهای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد.