دانلود رمان گیسو
خلاصه رمان : داستان رمان درباره ی دختری است به نام گیسو که برای گرفتن ارث پدرش راهی باغ موروثی پسرعمو هایش می شود.
برای مدتی در آنجا می ماند اما در این مدت اتفاقاتی غیر منتظره برایش می افتد.
اتفاقاتی نظیر قتل، عشق، همچنین دوستی و نفرت…
قسمتی از متن رمان گیسو
ـ گیسو؟ گیسو؟! چند بار باید صدات کنم تا جواب بدی؟
ـ متاسفم! اصلا حواسم نبود، داشتم به اون طرف رودخانه و اون درخت نگاه می کردم.
به یادم میاد کنار اون درخت یه اتاق بود، آره؟ یا دارم اشتباه می کنم؟
ـ اشتباه نمی کنی و سال ها پیش اونجا یک کلبه بود که خراب شد.
تو چند ساله که به باغ نیومدی؟؟
ـ آخرین بار که باغ بودم به گمانم پاییزش ده سالم تمام شد و حالا پا به بیست سالگی گذاشته ام، بله باید ده
سالی باشه!
– راستی چرا؟ چرا شما و مادرت منزوی بودین و با کسی معاشرت نمی کردین؟
ـ معاشرت یعنی رفت و آمد و دید و بازدید. اما برای من و مادرم یعنی کمک حالی و یا به عبارت دیگه زحمتکشی و بچه داری.
وقتی پدرم فوت کرد دیدگاه همه تغییر کرد و ما شدیم بدبخت و بیچاره و قابل ترحم.
حسی که نه در وجود من بود و نه مادرم، به همین خاطر ترجیح دادیم این معاشرت رو کوتاه کنیم که کردیم و هیچ وقت هم پشیمون…