خلاصهای از رمان : اصلا مهم نیست نژادت چیست؟ دینت چیست؟ در چه قومی بزرگ شده ای؟
مهم اینه زن که باشی پشت پرده ای از یک نمایشی تمام بازیگرای روی سن با تقدیر تو نمایش را اجرا می کنند.
تقدیری را که حتما یک زن دیگه بانی رقم زدنش هست.
وقتی یک زن باشی در هر جایگاهی که باشی می شوی یک ماده شیری که حتی وقت شکار نرها هم ازش عقب می مانند!
نگاهش، دست های ظریفش، صدای نازکش… همه سلاح می شوند تا از دارایی خود دفاع کند.
وای به آن روزی که مدافع فرزندش بشود، آن لحظه حتی اگر الهه عشقم باشد لباس رزم به تن می کند تا بجنگد و از پاره تنش محافظت کند.
یک زن وقتی…
بخشی از متن رمان یک زن وقتی
چشمم روی تابلوی اسمش خشک شده بود.
باورم نمی شد تقدیر با من این کارو کرده باشه!
باید برم یا بمونم ادامه بدم به خاطر… به خاطر بچه ام! بند دلم پاره شد...
بچه ی من؟! الان داره چی کار می کنه؟!…
باورم نمی شه قرار برم پیشش، حتی خاله نیکول نذاشت ببینمش و بردش…
خدایا جواب دلتنگی هامو داری میدی ممنون… ممنون…
دستام چه قدر می لرزه…