خلاصه رمان : داستان ما راجع به دو نفره…
دو نفر که با تمام قدرتشون سعی دارن دو نفر دیگه با هم ازدواج نکنن!
یک خواهر شوهـر بدجنس و یـک برادر زن حیله گـــر و اما دوتاشون در حد مــــرگ شیطون!
این دو تا سعی میکنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیش هایی که نمی سوزونن…
البته بگما این دو تا در حد مرگ سر زبون دارن اما در حین تمام نقشه هایی که کشیدن یه اتفاقی می افته که باعث میشه مسیر زندگیشون تغییر کنه و…
قسمتی از متن رمان خواهر شوهر
من مایا سرآمدی هستم، دختری ۱۸ ساله که عاشق هنر و این جور چیزهاست.
دانشگاه نرفتم چون دیگه حوصله درس خوندن نداشتم.
دارای یک بابای خوشتیپ و یک برادر جنتلمن که از خودم ۵ سال بزرگ تره هستم.
مادرم به رحمت خدا رفته (خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه)…