توضیحات
رمان ای مهربان چراغ بیاور pdf
هنوز با سنگینیِ سر خرگوش کنار نیامده بود!
سرش را کج کرد و سعی کرد
مفاصل گردنش را بشکند. صدای ترقترق
مفاصل در هیاهوی ترانۀ شادی که
از ماشینی در حال پخش بود، گم شد.
ماهپیشونی هوروشبند بود؛
همانقدر رقصآور و پر از کرشمه.
او زیر سنگینی لباس خرگوشی که به تن داشت،
درست وسط خیابان،
جلوی رستوران میرقصید و سرنشینان
چند ماشین با سوت و جیغ همراهیاش میکردند:
آسمونو سنگ میزنم امشبو بارون بزنه
رمان ای مهربان چراغ بیاور pdf
هر کیو تو کوچه ببینم میگم اون جون منه
او یکدور دیگر چرخید و در همانحال
دستهایش با ترانۀ پر از غمزۀ هوروش تاب میخورد:
نرگسو خبر میکنم عطرشو امشب بیاره
ازش میخوام رو تن خونه عطرتو جا بذاره
او دوباره دور چرخید و اینبار صدای کسانی
که با خنده و شادی دورش کف میزدند با هم به هوا رفت:
یالله پاشو بیا پیش من حالا
اون ناز و کرشمه رو ببینم
ما را جادو میکنی والله
چشمون سیاهت کشته ما را