توضیحات
رمان جنون دلبستگی pdf
قسمتی از رمان:
به محض اینکه نیکو در را باز کرد، غریدم.
_ از شرش خالص شو.
یک بازویش را به چهارچوب در تکیه داده و با دست دیگر دهانش را می مالید تا
جلوی نیشخندش را بگیرد.
_ نمی دونم درباره چی حرف می زنی.
_ مزخرفه. می خوام جیانا تا فردا صبح از ساختمونم خارج بشه. و اگه فکر می
کنی جدی نیستم، راهی پیدا می کنم تا برات کامال شفافش کنم، آس.
لحنم سرد بود، اما وقتی دوباره شروع به حرف زدن کردم، با لحنی گرم پرسیدم.
_ زنت چطوره؟
چشمانش برق زد.