توضیحات
رمان عالیجناب فایل کامل
موضوع: آروتیک _ اجتماعی
پایان خوش
تعداد صفحات: 764
قسمتی از متن رمان:
سرم را به منظور تایید و به عادت همیشگی تکان میدهم انگار که آقا هوشنگ دقیقا رو به رویم است و من را میبیند.
وقتی صدایی از پشت خط نمیشنوم و میفهمم که منتظر است تازه دوزاریم میافتند و تند میگویم؛
“چشم اوسااا ”
انگار فقط منتظر همین کلمه باشد، بدون اینکه حرف دیگری بزند تلفن را قطع میکند.
رفتارش هیچ وقت مودبانه نبوده ولی من دیگر عادت کرده ام …
گوشی تلفن را سرجایش میگذارم و میروم سروقت پراید درب و داغان داوود شفته.
به ماشینش زل میزنم که یک ور آن به کل رفته! و با خودم فکر میکنم که دیگر باید فاتحه این ماشین را بخواند.
نه که خود داوود شفته پراید مدل هشتاد و چهارش را به جایی زده باشد ها نه!
مثل اینکه زنش که بچه اش هم نمیشده، فهمیده که داوود شفته سرش هوو اورده و چون خیلی عصبانی بوده اول رفته سراغ هوویش، از گیسهایش گرفته، کلی کتکش زده و خط و نشان کشیده و بعد هم رفته سراغ ماشین که همه ی عالم و آدم میدانند داوود جانش برای ماشینش در میرود و هی ماشین را کوبیده به این ور و آن ور…
حوصله ی تعمیر را ندارم اصلا درست کردن این ماشین که کار من نیست
دست خود اوسا را میبوسد…