توضیحات
رمان عشق به توان زندگی
به نام تکنوازنده ی گیتار عشق.
عشق به توان زندگی
نویسنده فرشته
رمانی که میخوام خدمتتون ارائه بدم روایتگر عشقی پر از هیجانه که دختر شیطون
قصمون با یه سو تفاهم کوچیک چند سال از زندگیشو به فنا میده. باید بخونید ببینید
چی پیش میاد. خوشحال میشم همراهیم کنید. دوستدار همتون فرشته
پارت 1 .نفس” خسته از آخرین امتحانی که داده بودم از در دانشگاه زدم بیرون دوستای
خلم هم به دنبالم. دزدگیر لندکروز خوشگلمو زدمو رو به بچه ها گفتم: بپرین بریم
عشقو حال که دیگه راحت شدیم از دست هرچی کتابو جزوه بود. ترنم در حالی که در
ماشینو میبست گفت: اکسیژن ما قابلیت پرواز نداریم گفتم: اون درو آروم ببندی خودم
پروازتون میدم بعد پامو محکم رو پدال گاز فشار دادم. ماشیم از جاش کنده شد دآلرام:
ما هنوز جوووونیمااا کلی آرزو داریم. آیسان: استرسو بذارین کنار همه ناهار به صرف
جوج و قلیون مهمون نفسیم چطوره؟ همه یه صدا گفتن عالیه بهتر ازین نمیشه گفتم:
آیسان شد ما یه بار بریم بیرون شما شکمو نکشی وسط؟ آیسان: نههه چون شکم عضو
عزیز بدنه و اگه بهش کم لطفی کنی جوری باهات برخورد میکنه که از زندگیت پشیمون
میشی دآلرام: بله فرمایشات شما کامال درسته گفتم: ناهار که خوردیم بریم شهر بازی
من بدجور کودک درونم فعال شده. ترنم: آخخخییییی! میریم مامانی. بعد ربع مین
رسیدیم دربند رو به بچه ها گفتم: شما برین سر جای همیشگی من ماشینو بپارکم بیام
رفتارش با نگار فرق داره که صدای جیغ دختری توجهمو جلب کرد. اولش میخواستم بی
اعتنا برگردم ولی هر کاری کردم دلم راضی نشد. وقتی رفتم جلوترو نفسو تو اون حال
دیدم نفهمیدم دارم چیکار میکنم با یهضربه محکم پسررو پرتش کردم یه گوشه و تا
میخورد زدمش. بی وقفه مشتهای گره خوردمو تو صورتش فرود میآوردم. خوب که
حرصمو سرش خالی کردم پرتش کردم به سمتیو گفتم: اینو زدم تا نخوای قدرتو زورتو
به ضعیفتر از خودت نشون بدی. حاال هم گمشو رد کارت. با دور شدن پسره تازه به یاد
نفس افتادم. دیدم داره میاد سمتم. به سر تا پاش خیره شدم. تونیک قرمزو شلوار جذب
مشکیش اندام ظریفشو به نمایش گذاشته بود. اومد جلوترو بوی عطرش پیچید تو
بینیمو حالم داشت منقلب میشد. ضربان قلبم باالتر رفته بود. دیدم اگه نتونم خودمو
کنترل کنم یه کاری دست جفتمون میدم. پس اونوقت من هیچ فرقی با اون پسره
نداشتم. به محز اینکه اومد دستمالو رو لبم بذاره مثل برق از جا پریدمو مثل بمب منفجر
شدم.**** نفس” حالم ازین ت رس بیش از حدم که نقطه ضعفم بودو قدرتو توانایی
انجام هر کاریو ازم میگرفت به هم میخورد. تو دلم از اینکه باز مثل دفعه ی قبل رادوین
فرشته ی نجاتم شده بود احساس خوشحالی میکردم. کمی که حالم جا اومد بعد رفتن
پسره به طرف رادوین رفتم. خوب که دقت کردم دیدم گوشه ی لبش خونی شده. از تو
جیبم دستمال تمیزی درآوردمو خواستم بذارم رو لبش که مثل فنر از جاش پریدو
نمیدونم چرا با پرخاش توپید بهم. رادوین: تو با اجازه ی کی به چه حقی با این سرو وضع
پاشدی اومدی اینجا؟ با حرص گفتم: اوال. با اجازه ی خودم. دوما. تو چه کاره ی منی که
انقدر جوش میزنی؟ رادوین دستشو مشت کردو گفت: دختره ی هرضه. پس بگو کرم از
اگر از این رمان خوشتون اومد از نویسنده حمایت کنید و فایلو بخرید 20 هزار تومن پول کتاب نیست پول حمایت از نویسنده ای میباشد که دو سال تمام زندگی خود را روی این رمان گذاشته …