توضیحات
رمان مرداب فریب pdf
نام : رمان مرداب فریب pdf
نویسنده : #کوثر_شاهینی_فر
ژانر : #عاشقانه #ارباب_رعیتی
خلاصه :
خلاصه رمان: عشق بین پریرُخ و سیاوش ! عشق بین رعیت و خانزاده … و اما مهران زخم خورده ای که آتیش کینه اش چهره ی پریرخ رو می سوزونه و شب ازدواجش با سیاوش عروس دیگه ای جای اون می شینه ! پریرخی که شبونه فرار میکنه و دور میشه از سیاوش و عاشقانه هاش و سیاوشی که از بودن پریرخ خبر نداره
قسمتی از متن رمان مرداب فریب
من اما دلم اون پشت جا مونده … خودم جا موندم … لا به لای اون شلوغی … افسار اسب رو می کشم و عقب برمیگردم … وسط روستا بابت ریسه های کشیده شده روشن تر از همه جاست … همه جمع شدن … عروسی پسر خانه … سیاوش خان ! … اونقدری به اون روشنا یی زل می زنم که چشمام رو اشک پر می کنه و صدای آهسته ای که میگه : پر یرخ … می خوای خان بفهمه ؟ ! ؟ ! … چرا وای ساده ای دختر ! ؟ ! ؟
رمق ندارم برای گرفتن افسار … برای دور شدن …
راه افتادن … دایی حجت خودش جلو میاد و افسار رو میگیره و میکشه و اسب مطیع و حرف گوش کن
راه می افته … من وسط ا ین تابستون با هوای گر گرفته اش یخ می کنم لا به لای لباس سرتا پا مشکی که پر یا تنم کرده ! مامان بابا چی ؟ … دورم انداختن ؟ ! ؟ ! … اشک های جمع شده میریزه از چشمام و وقتی از بین باند های پیچی ده شده جلوی صورتم رد میشه و نم اون ها به….
شکل دلم … شکل زندگیم … اسب راه می افته و دور
میشیم از اینجا … برای همیشه … جا می ذارم ارزوهامو …. هرچی که دلم خواسته رو … باید دفن کنم خاطره های قشنگم رو .. یکی از یکی قشنگ ترم رو … با ید دفن کنم اما … اما ذهنم لجبازه که صدا ی قهقهه ی خودم تو گوشم میپیچه … صدای پریا که جیغ میزنه : بگیرش … ابجی پری بگیرش تو روخدا … یک سال قبل ! دامن گل گلی و چین دارم رو بلند می کنم و می دوم … زشته وسط آبادی دویدن … بلند خندیدن … ولی مگه…..