توضیحات
رمان مرد ها عاشق نمیشوند۲ فایل کامل
قسمتی از رمان:
با کالم کوبنده اش چنان دهانم را بست که د یگر جرات نکنم اعتراض ی بابت پس مانده پول بی زبانم
بکنم.جور ی ده هزار تومن را با قدرت گفته بود که گویی در پس تک تک وازه ها و ارقامش داشت
میگفت” همی ن که این همه راه و رسوندمت برو خداروشکر کن.”
حوصله نداشتم بخاطر چند هزار ناموت پول جنگ اعصاب برای خودم درست کنم.مگر ان راننده
دیروز ی که تمام انرژ ی ام را گذاشته بودم و در نهای ت تمام بحث ها ی من گفته بود خرد ندارم و
خودش را راحت کرده بود،چیز دیگر ی هم جز حرص خوردن برایم می ماند؟
به قول عمه خانم با این خرده پول ها نه کس ی گدا میشد و نه من پولدار!
در عوضش چنان در ماشینش را محکم بهم کوبیدم که صد برابر آن مقدار باقی مانده طلبم، خرج
ماشین اش بکند.صدا ی فریادش بلند شد که از اتاقک ماش ین می گفت:
-چه خبرته مگه در طویله ست عین گاو می بندی!