دانلود رمان آشوب
خلاصه داستان: داستان این رمان راجع به دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده.
به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری داره بس مغرور و جذاب و…
وقتی تو خونه ای باشی که انگ دهاتی بودن بهت بچسبونن.
تو خونه ای که بگن بی سواد، درد داره، زیادم درد داره…
اما از یه جایی به بعد کم میاری و…
قسمتی از رمان آشوب
دامن بلند مشکی رنگش را بالا گرفت و وارد مرغدانی شد.
دلش نرفته بود برای آن چهار، پنچ تا تخم مرغ درشت، دلش کمی آرامش می خواست بدون روبرو شدن با آدم های مزاحمی که تنهاییش را غارت می کردند.
روی چهارپایه کوچک و چوبی نشست و خیره به مرغ تپلی شد.
مرغ تخم هایش را آنچنان زیر بالهایش گرفته بود انگار قرار دزدی در کار است آن هم از مرغی که فردا یا شاید هم پس فردا جوجه هایش سر از تخم در می آورند.
-شادان، شادان!
اخم درهم کشید. خدایا آرامش نداشت. خب لامصب ها بگذارید به درد خودش بمیرد.
از مرغدانی بیرون زد و گفت:
ها طیبه چیه؟
طیبه دختر ریز میزه سبزه رویی که لبخندهایش زیادی جذاب بود تند و فرز النگوهای طلایی که به مدد این چند سال کار کردن هایش در خانه ی فرهادخان یغمایی خریده بود را زیر لباس آستین بلندش زد و گفت:
فروزان خانم باهات کار داره.
حیاطشان زیادی بزرگ بود.
باید از این سر می زدی تا به ساختمان ها برسی.
هوای گرم مهر ماه عرقش را در آورده بود. با طیبه هم قدم شد و نرسیده به…