خلاصه رمان : آتیه دختری که طبق سنت مجبور است با پسر عموی خود آراد ازدواج کند.
اما هر دو هیچ علاقه ای به یکدیگر ندارند.
ولی امیرعلی برادر بزرگ آراد بسیار زیاد آتیه را دوست دارد.
امیرعلی مجبور است بنا به دلایلی سکوت کند و حرفی از علاقه اش نسبت به نشان کرده ی برادرش نزند.
اما سکوتش را یک روزی می شکند که آن وقت…
قسمتی از متن رمان سکوت عاشقی
آراد: حاجی من چه جوری بگم نمی خوام بابا جان، نمی خوام با آتیه ازدواج کنم.
حاج صادق: نمی شه چند بار بگم رسم و رسومه، تو چرا نمی خوای بفهمی؟ این حرف مال خیلی سال پیش بوده، حرف ها رو بزرگترها زدن نمی شه این وصلت سر نگیره.
حالا تو هی بگو نمی خوام و نمی تونم و نمی شه، ولی من میگم تو باید با آتیه ازدواج کنی.