توضیحات
رمان دنیای نا آرامpdf
خلاصهرمان دنیای نا آرامpdf
عاشقانهایی دیگر در راه است
دنیای ناآرام
مچ عشق بچهگیم و با خدمتکار بابام گرفتم!
من ناخواسته توی مسیری قرار گرفتم و
به کسی دلبستم که ممکن بود سره احساس احمقانه ی من جونش و از دست بده…
ولی من عاشق و دلباخته ی اون بودم و هیچ جوره نمیخواستم ازش دوری کنم!
#دنیای_نا_آرام داستانی بسیار متفاوت و جذاب…
عاشقانهایی جذاب و خواندنی از #مهدخت_مرادی…
دیگه طاقتم طاق شده ….دیگه تحمل این زندگی کوفتی خیلی سخت شده شاید سخت تر از همیشه …
کارهای بابا ، رفتار هاش ، حرکات اش ، همه و همه من و عذاب میده…
حتی نفس کشیدن تو خونه اش هم برام عذاب آوره…
تو این چند روز پلک روهم نگذاشتم و تمام فکرو ذکرم شده تمرکز رو حرکات و کارای بابا…
هر لحظه منتظرم لب باز کنه و بگه برو…
فقط اون موقع است که من آروم میگیرم…
– دنیااا
یهو از جام پریدم. نفس پر از خشمم و بیرون دادم نگاهم و
از آینه ی رو به رو گرفتم و با چشمایی آتیشی برگشتم به سمتش…
…چته تو زده به سرت؟…کی اومدی
شروع کرد به خندیدن
– اره زده به سرم دختر عمو جون…بعدشم بهجای اینکه بگی رسیدن به خیر بیا منو بخور تمومم کن
برگشتم و رژ لبم و برداشتم و روی لبام کشیدم
…میدونستم تموم میشی حتما این کارو میکردم
رمان دنیای نا آرامpdf