توضیحات
رمان هتل شیراز pdf
پایین صخرهها بودم،
سرم رو بلند کردم
و به نوک تیزش نگاه کردم.
نفس عمیقی کشیدم
و از صخرهها بالا رفتم.
یه جای پرتی بود و
هیچ کس اون اطراف نبود.
تقریبا نصف راه رو رفته بودم که
پام لیز خورد و نزدیک بود بیوفتم پایین.
به زور دستم رو به یه تیکه سنگ گیر دادم
و خودم رو بالاتر کشیدم.
دوست نداشتم الآن بیوفتم،
حتما باید میرسیدم به نوک صخرههای بلند
و از اونجا میپریدم پایین؛
جوری که حتی یه درصد
هم احتمال زنده موندنم نباشه.
گوشه مانتوم پاره شد
و کف دستم و زانوم زخمی.
از درد صورتم جمع شد…
سوزشش عمیق بود ولی
در برابر سوزش قلبم هیچ بود.
بالأخره خودم رو بالا کشیدم
و نوک صخره ایستادم.
نفس حبس شدم رو بیرون دادم و
از بالا اطرافم رو که غرق در سکوت بود
از نظر گذروندم،ولی از نگاه کردن ب
ه پایین صخرهها وحشت داشتم.
تصمیمم قطعی بود…
خودم باید این نفس اضافی رو ببرم.
چشمام رو بستم تا آسونتر
بتونم خودم رو پرت کنم پایین.
با صدای بلند جیغ زدم
_”خداحافظ پاپا”
بغض به گلوم دوید…
آب دهنم رو قورت دادم و بلندتر از قبل فریاد زدم
_” خداحافظ گرند هتل”
چشم بسته دو قدم بلند دیگه به
جلو برداشتم و با جیغی از
ته دل خودم رو پرت کردم پایین!
توی هوا بودم و همچنان چشمام بسته بود
… دیگه تموم شد…
تا چند لحظهی دیگه برای همیشه از این دنیا میرم!
به سرعت به طرف پایین کشیده شدم.
شاید مدت زمان افکارم سه ثانیه هم نشد.
مطمئنم سنگهای تیز پایین صخره
منو تیکه پاره میکنه و کاملا از بین میبره.
بالأخره انتظارم تموم شد و محکم خوردم زمین…
رمان هتل شیراز pdf
با تمام توانم دوباره جیغ زدم.
_ آخ…
چشمام همچنان بسته بود…
شوک زده بودم ولی
دردی رو حس نمیکردم!
نکنه نمردم؟!
با بهت و تعجب چشمام رو باز کردم.
صدای چی بود؟
رمان هتل شیراز pdf
مثل اینکه برخلاف انتظارم نمرده بودم
و خبری از سنگ های
تیز نبود تا من رو تیکه پاره کنه!
با تعجب اطرافم رو نگاه کردم.
سنگ های نوک تیز کوچک و بزرگ
زیادی اون اطراف بود،
پس چرا من الآن زندهام؟؟
دستم رو بالا آوردم و نیشگون
آرومی از گونهام
گرفتم و دردش رو حس کردم!
اون صدایی که شنیدم چی بود؟
ترس از دریده شدن توسط یه
حیوان وحشی باعث شد ناخودآگاه
جیغ بلندی بکشم و
بدن کوفتهام رو کمی تکون بدم.
دوباره صدای ضعیفی از زیرم
شنیدم که باعث شد
ترسیده و شوک زده تکونی بخورم.
دندون هام از ترس به هم میخورد…
رمان هتل شیراز pdf