دانلود رمان خون و عشق
خلاصه رمان : از میان کابوس های شبانه معماهایی بر می خیزد.
دختری سرد چون یخ گذشته ای تلخ چون سرابی و هم انگیز نبردی بین اسلحه و خون، بین عشق و نفرت…
اسلحه و خون بی گناه…
عشقی ماندگار و نفرتی پابرجا…
آینده ای روشن و زیبا شکل گرفته در میان بازی خون…
شیطانی به دنبال قتل آرزوهای تمنایِ داستان و مردی…
قسمتی از متن رمان خون و عشق
با پاهای برهنه می دویدم به امید این که اون بهم نرسه دیگه توانی نداشتم خدایا خسته ام پاهام نا نداره دیگه نمی تونم بدوم اما نه نباید وایسم…
پشت سرمو نگاه کردم هنوز پشت سرم می دوید…
چرا خسته نمی شه صداشو می شنیدم که میگه :
_بلاخره می گیرمت و اون وقت…
صدای قهقه ی رعب انگیزشه که تو گوشم می پیچه…
رسیدم به یک تپه به هر سختی که بود ازش رد شدم.
یعنی این طرفا هیچکی پیدا نمی شه بهش پناه ببرم! خدایا خودت کمکم کن…
هر چی می دویدم جز برهوت شن و ماسه چیزی دیده نمی شد، ازش دور شده بودم با خودم فکر کردم شاید گمم کرده.
با چیزی که دیدیم خوشحال شدم یک مرد به سرعت می اومد طرفم اما صورتش معلوم نبود به طرفش دویدم بازوهاشو چنگ زدم همون جور که نفس نفس می زدم گفتم :
_تو رو خدا… منو… از دست… اون… نجات بده.
هیچی نمی گفت ولی چشماش انگار…
انگار باهام حرف می زدن می گفتن آروم باشم هنوز صورتشو نمی دیدم پوشونده شده بود دستمو گرفت و کشید چند قدم نرفته بودیم که صدایِ وحشتناکش رو شنیدم…