دانلود رمان زندگی یک لیلی
خلاصه ی رمان : بانوی داستان من ماشین گران قیمت زیر پایش نیست…
بانوی داستان من غروری از جنس غیرت دارد…
بانوی داستان من سردی و گرمی روزگار را چشیده است…
بانوی قصه ی من از هر مردی، مرد تر است و در پی تمام زنانگی هایش مردی به تمام معناست…
و این بانوی لیلی نام یک مجنون دارد که در پی لیلی دیوانه وار زمین و آسمان را برای بدست آوردنش به هم می دوزد…
قسمتی از متن رمان زندگی یک لیلی
کفش هام رو پوشیدم، لیدا با بی قراری گفت:
آبجی باز کجا میری؟؟؟
میری مغازه ی مش عباس کار،کنی؟؟؟
لبخندی به روش زدم و گفتم:
برو خواهر من آماده شو که مکتب خونه ات دیر نشه…
از امتحانت نمونی ها…
سری تکون داد و گفت:
خب آبجی تو بگو کجا میری منم میرم آماده می شم دیگه…
نفسم رو فوت کردم و گفتم؛
بر آدم فضول صلوات، آره دیگه کجا می خوام برم پس؟؟؟
کار بهتر سراغ داری بگو تا برم همون جا…
لیدا با ناراحتی گفت:
لهراسب گفته اگه بری اونجا کتکت می زنه…
با اخم گفتم تو از اون می ترسی؟؟؟
بعدش به اون چه ربطی داره، اون اگه عرضه داشت که می رفت یه کار آبرومندی پیدا می کرد و لقمه ی حروم نمی آورد سر سفره که اون لیلا رو هم حروم خور کنه
و به اون وضع ناجورش بکشونه، تو رو هم من با چنگ و دندون هواتو داشتم شیرفهم شدی؟؟؟
نفهمم طرف اون دو تا بری که کلاهمون میره تو هم ها…
سری تکون داد و گفت باشه آبجی مواظب…