دانلود رمان شعله های هَـوس
قسمتی از متن رمان شعله های هَـوس
مقدمه: دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﻢ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺪارد، هیچکس ﺟﺰ ﺗﻮ در ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪارد.
ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺳﺮﭘﻨﺎھﯽ ﻧﺪارد، ﺗﻮ ﻣﺎل ﻣﻨﯽ، اﯾﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدن ها ﺣﺪی ﻧﺪارد!…
ﻗﻠﺒﺖ را ﻟﻤﺲ می کنم، ﺗﻮ را ﺣﺲ می کنم، همه ی وجودمی…
آراﻣﻢ می کنی، ﻣﺮا درﮔﯿﺮ ﻧﮕﺎھﺖ می کنی، ﺗﻮ آﺧﺮ ﻣﺮا دﯾﻮانه ﺧﻮدت می کنی.
ﺗﻤﺎم ﻟﺤﻈﺎﺗﻢ ﺷﺪه ای، ﻣﻨﯽ که ﺗﻤﺎم زﻧﺪﮔﯽ ام را به ﭘﺎی ﺗﻮ ریخته ام…
ﮐﺎش زودﺗﺮ ﺗﻮ را می دﯾﺪم که اﯾﻨﮕﻮنه زﻧﺪﮔﯽ ام ﺗﺎ ﺑه اﯾﻨﺠﺎ ﺑﯿﮭﻮده ھﺪر ﻧﺮود.
و ﺣﺎﻻ می فهمم زﻧﺪﮔﯽ ﭼﯿﺴﺖ، ﺣﺎﻻ که ﺑﺎ ﺗﻮ هستم می فهمم ﻋﺸﻖ ﭼﯿﺴﺖ…
ﻗﺒﻞ از آﻣﺪﻧﺖ نه ﺣﺴﯽ ﺑﻮد، نه ﺣﻮصله ای، ﻣﻦ ﺑﻮدم و ﺗﻨﮭﺎﯾﯽ و روزھﺎی ﺑﯽ ﻋﺎطفه…
ﺣﺎﻻ ﭘﺮ از اﺣﺴﺎﺳﻢ، ﻟﺒﺮﯾﺰ از ﺗﻮ و ﻏﺮق در ﻋﺸﻖ…
ھﯿﭽﮑﺲ نمی رﺳﺪ به ﻣﺎ، آﻧﻘﺪرھﺎ دور ﺷﺪه اﯾﻢ که ھﯿﭽﮑﺲ نمی بیند ﻣﺎ را، رفته اﯾﻢ به ﺟﺎﯾﯽ که ﺗﻨﮭﺎﯾﯿﻢ، با هم آرامیم، و اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ که ﻓﻘﻂ ﺗﻨﮭﺎ ﺻﺪا، ﺻﺪای ﻣﺎﺳﺖ، اﮔﺮ تپش های ﻗﻠﺒﻤﺎن ﺑﮕﺬارﻧﺪ، ﺗﻨﮭﺎ ﺻﺪا، ﺻﺪای زﻣزمه دوﺳﺘﺖ دارم های ﻣﺎﺳﺖ!
ﮐﺎش می شد همیشه همین جا ﻣﻦ و ﺗﻮ ﺗﻨﮭﺎ ﺑﻤﺎﻧﯿﻢ، همین جا ﺑﺮای ھﻢ قصه ﻋﺸﻖ را ﺑﺨﻮاﻧﯿﻢ.
ﺑﺎ ﺻﺪای ﻻﻻﯾﯽ ھﻢ آرام ﺗﺎ اﺑﺪ ﺑﺨﻮاﺑﯿﻢ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﻤﺎن اﺑﺪی ﺷﻮد، و اﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺑﺮای ﮐﺴﯽ هیچ گاه ﺗﮑﺮار ﻧﺸﻮد!
ﺳﺎرﯾﻨﺎ: عــه اذیتم ﻧﮑﻦ ﺑﺎرﯾﺪ حوصله ندارم.
ﺑﺎرﺑﺪ: دوﺳﺖ دارم اذیتت کنم…
ﺳﺎرﯾﻨﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ و به ﭼﺸﻤﺎن ﺑﺎرﺑﺪ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯿﺎد ﻣﻨﻮ اذﯾﺖ ﮐﻨﯽ؟؟؟
ﺑﺎرﺑﺪ: ﻣﻦ اﻻن…