خلاصه رمان : داستانی عاشقانه که سرنوشت دختری مظلوم را رقم می زند.
دختری که با اعتماد به دوست دوران کودکی اش تمام راز های زندگی اش را فاش می کند اما با خیانت در رفاقت مواجه می شود!
با اتفاقی که درست هنگام ازدواجش توسط دوست اش رخ می دهد باعث می شود با خشم شهاب مرد رویا هایش رو به رو شود، اتفاقی که او را از محبت شهاب نسبت به خود محروم می کند!
اما بعد از هم خانه شدن با او می فهمید که در طی مدتی که بی تاب اش بوده او به اجبار با زنی دیگر زندگی کرده است!
می خواهم از دختری بنویسم که با وجود همه ی نخواسته شدن ها کنار تنها مرد زندگی اش می ماند.
و او را عاشق خود می کند.
اما درست در بهترین لحظات زندگی اش با خیانت شهاب مواجه می شود…
آیا از بودن در کنار مردی که جز او معشوقه ای اجباری دارد خسته می شود یا نه؟