خلاصه داستان: داستان این رمان درباره زندگی دختری به اسم ساغر است.
ساغر پدر و و مادر بسیار متعصبی دارد و دو برادر هم دارد که از خودش بزرگتر هستند.
اما ساغر دختری است با شیطنت های بسیار و کودک درون فعالی دارد.
دوست و همکار برادرش عطا که یک فرد مذهبی و خیلی مهریون است با علاقه از ساغر خواستگاری می کند.
آنها با هم ازدواج می کنند و…
قسمتی از رمان ویار
پیدا نمی شه…
دیشب کجا گذاشتمش؟
از در خونه که اومدم اول کیفمو پرت کردم اون گوشه ی اتاق…
بعد همین طور که داشتم دگمه های مانتومو باز می کردم رفتم سمت کمد…
مانتومو که درآوردم گذاشتم همون جا… دیگه…
آهان… شلوارمم تا کردم گذاشتم تو کشو…
مقنعه ام که زیر صندلیه…
واااای الان دیرم می شه…